جدول جو
جدول جو

معنی ام کلبه - جستجوی لغت در جدول جو

ام کلبه(اُمْ مِ کَ بَ)
تب. (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، سرما. (از المرصع) ، باد شمال. (از اقرب الموارد) (مؤید الفضلاء) (مهذب الاسماء). باد شمال را گویند بجهت سردی آن. (از المرصع) ، باد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُمْ مِ طِ بَ)
عقاب. (از اقرب الموارد) (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
قلعۀ امکلجه، حمدالله مستوفی در نزهه القلوب (چ دبیرسیاقی ص 187) نویسد: بر دوفرسنگی هرات آتشخانه ای بوده است آنرا ارشک گفته اند و این زمان قلعۀ امکلجه می گویند
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ ضَبْ بَ)
الاغ ماده. (یادداشت مؤلف) ، سختی و بلا. (ناظم الاطباء). بلا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ م مِ بَ)
مورچه. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ مُلْ / مِلْ / مَلْ لاهِ)
مرکب از ام ادات قسم + اﷲ، لفظی است موضوع برای قسم و لغتی است در ایمن اﷲ یعنی سوگند بخدا. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ گَ)
دهی از دهستان چم خلف عیسی بخش هندیجان شهرستان خرم شهر که در 13 هزارگزی شمال هندیجان کنارراه اتومبیل رو هندیجان به خلف آباد واقع است. دشت و گرمسیر است و 250 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه زهره. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و حشم داری و راهش درتابستان اتومبیل رو است. ساکنان این آبادی از طایفۀقنواتی میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کَ شَ)
حلیمه دختر ابوذؤیب عبدالله سعدیه. دایۀ رسول اکرم بود. (از امتاع الاسماع ص 5). و رجوع به حلیمه... شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ ؟ بَ)
دیگ طعام. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کَ)
کلب. (المرصع). رجوع به ام کلب شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ نُ بَ)
زن بدربن حذیفه. از زنان شاعر عرب که به دلاوری و نفوذ کلمه متصف بوده است. و رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 254 شود
لغت نامه دهخدا
(اُدد)
هند مکناه به ام سلمه. دختر ابی امیه حذیفه بن مغیره بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم قرشی مخزومی ام المؤمنین. از زنان پیغمبر اسلام و یکی از زنان بزرگ صدر اسلام بشمار می رفت وی نخست زن ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی بود پس از وفات ابوسلمه در سال دوم یا چهارم هجری به ازدواج پیغمبر درآمد و جزو مهاجران حبشه و مدینه بود. احادیثی از او نقل شده است. در سال 63 یا 64 هجری قمری در هشتاد و چهار سالگی درگذشت. (از ریحانه الادب ج 6 ص 222). و رجوع به همین کتاب و الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 240 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1036 و تنقیح المقال و خیرات حسان ج 1 ص 49 و اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 1129 و تذکره الخواتین ص 42 و 56 شود
کنیۀ یکی از دختران هریک از امام حسین و امام سجاد و امام باقر و امام کاظم بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 222 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ لَ مَ)
فاتحه.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ لَمَ)
یکی از دختران علی بن ابوطالب (ع) بود، آفتاب. (از لسان العرب) (از المرصع) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) ، می. (ازلسان العرب) (از المرصع) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). شراب، باد شمال. (از المرصع)
شیرازی، زنی با فضل و هنر بود، وی مؤلف کتاب جامع الکلیات است که در شیراز چاپ شده. (از ریحانه الادب ج 6 ص 222)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ طَ حَ)
شپش. (آنندراج) (از المرصع) (مؤید الفضلاء) (مهذب الاسماء) (دهار). ام عقبه. (از آنندراج). و رجوع به ام عقبه شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ بَ)
نام زنی بوده که گویند خروسی داشته که بر اثر تربیت از صاحبش اطاعت می کرده است. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ بَ)
شپش بزرگ. (از المرصع). شپش. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عُ بَ)
زن غسان بن جهضم. به زیبایی و اخلاق حمیده مشهور بوده. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 226 و در منثور ص 60 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ کَ)
درخت کوچک خارداری است. (از اقرب الموارد). درختی است کوهی برگش مانند برگ بید است. (آنندراج) (از مهذب الاسماء). برگ درخت آن و گل آن زرد باشدو ببرگ بید ماند و در چشم نیکو نماید و بوی آن بغایت کریه و گنده بود و چون باد بر آن گذرد آن بوی را پهن سازد. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان، خطی). اناغورس. عجب. حب الکلی. خروب الخنزیر. و رجوع به اناغورس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ام طلحه
تصویر ام طلحه
شپش شپش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام عقبه
تصویر ام عقبه
شپش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ام کلب
تصویر ام کلب
بیدکوهی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
توله خرس
فرهنگ گویش مازندرانی
جویبار، نهر، جویبار، نهر
فرهنگ گویش مازندرانی